چشمی که مقید به نظر باز نگردد


چون دیده آیینه سخنساز نگردد

آغاز ترا رتبه انجام کمال است


انجام تو چون بهتر از آغاز نگردد

من حرف ز عشاق زنم او ز مخالف


طنبور من و عقل به هم ساز نگردد

هر کس شنود نغمه داودی زنجیر


پروانه هر شعله آواز نگردد

ای وای اگر طایر رم کرده جان را


خالش گره رشته پروانه نگردد

هرگز ز کمانخانه ابروی مکافات


تیری نگشایم که به من باز نگردد

هرگز نچکد از الف خامه صائب


یک نقطه که خال لب اعجاز نگردد